شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت دماسنج

حسين.م

+ دلم را چون انارى کاش يک شب دانه مى کردم به دريا مى زدم در باد و آتش خانه مى کردم چه مى شد آه اى موساى من، من هم شبان بودم تمام روز و شب زلف خدا را شانه مى کردم نه از ترس خدا، از ترس اين مردم به محرابم اگر مى شد همه محراب را ميخانه مى کردم اگر مى شد به افسانه شبى رنگ حقيقت زد حقيقت را اگر مى شد شبى افسانه مى کردم
حسين.م
93/12/10
حسين.م
چه مستى ها که هر شب در سر شوريده مى افتاد/ چه بازى ها که هر شب با دل ديوانه مى کردم *يقين دارم سرانجام من از اين خوبتر مى شد/ اگر از مرگ هم چون زندگى پروا نمى کردم* سرم را مثل سيبى سرخ صبحى چيده بودم کاش/ دلم را چون انارى کاش يک شب دانه مى کردم...عليرضا قزوه
سلام. عالي بود .
حسين.م
عليک سلام.بله واقعا شعر زيباييه
بح بح
بح بح بح آقاي حسين م آنلاين هستن :)
حسين.م
.....
ساعت دماسنج
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top