سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























من الغریب الی الحبیب

همش این روزا روضه عطش میاد تو ذهنم.

آخه خودمم خیلی تشنم میشه این روزا

تازه می بینم حرف از تشنگی زیاده

خیلی ها نزدیک افطار که میشه لباشون ترک می زنه...

آخ که چه می کنن با این دلمون ...

اصلا ماه رمضون ، ماه روضه است....

از آشناهامون بچه شیرخواره دارن.

بهش توصیه می کردن روزه نگیریا.بذار شیر داشته باشی بدی به بچت...

خب رباب سلام الله علیها هم بچه شیرخواره داشت!

هی می گفت علی اصغرم بخواب عزیزم...شرمندتم ....شیر ندارم......

امان از شرمندگی مادر پیش بچش....

بمیرم برای دل رباب سلام الله علیها

دختر کوچولویی روزه گرفته بود...

دم دمای ظهر از شدت تنگی و گرسنگی داشت دست و پاش می لرزید.

مادرش نازش کرد.عزیزم خدا ازت قبول کرده.حالا بیا یه چیز بخور.همه نازش کردن!

هم سن و سال رقیه سلام الله علیها بود

خب ارقیه ام  دست و پاش لرزید...

ولی....

آخ که چه مهمونی ای شده مهمونی امسال...

خدایا!

ممنونتم.

همین


نوشته شده در دوشنبه 89/5/25ساعت 9:34 صبح توسط حسین محمدی نظرات ( ) |

عمر سعد هم بازی امام حسین علیه السلام بود.

روزی تصور نمی کرد مقابل هم بازی کودکی هایش بایستد.

آن هم چه کسی:حسین بن علی بن ابیطالب...

روزها از پی هم گذشتند و حسین بن علی(ع) و عمر سعد پا به سن گذاشتند.

روزی عبیدالله عمر سعد را فراخواند:عمرسعد برای رسیدن به ری(طهران امروز)باید در مقابل فرزند رسول الله بایستی!

عمر سعد نفسش بند آمده بود.من مقابل فرزند زهرا بایستم!!مردد بود.

اما از طرفی هم خود را در دامنه های زیبای البرز در شهر بزرگ،در قصرهای مجلل،دربین انصار اعوانش تصور میکردد

برایش وسوسه انگیز بود اینها!

حسین را به ری(طهران امروزی)فروخت.به همین سادگی!

یعنی با حسین بودن اینقدر سخت است.

یاد خوبی های حسین(ع)نیز او را از تصمیمش منصرف نکرد.

هم بازی کودکی هایم،حسین بن علی(ع)،شرمنده ات هستم.اما برایم ری(طهران امروز)از تو وسوسه انگیزتر بود.

خونش را ریخت!

به ری(طهران امروز)هم نرسید.

چه خسارت سنگینی..

چه پایان تلخی دارند بعضی ها!


نوشته شده در سه شنبه 89/5/19ساعت 3:6 عصر توسط حسین محمدی نظرات ( ) |

استاد توی کلاس داشت درس میداد.

در مورد شادی و غصه صحبت میکرد.گفت ما ملت غمگینی هستیم.

بعد ایران رو با لبنان مقایسه کرد.گفت اونا هم شیعه هستند ماهم.

ولی اونا ملت شادینو ما غمگین.

منظور گریه تو مراسمات اهلبیت بود..

همه بچه های کلاس در مقابلش جبهه گرفتند.

اما جوابای من:

من نمیدونم لبنانیا چطورین؟شادن یا غمگین؟

فقط میدونم هرکی اهل گریه باشه اهل شادی میشه!

من عمرم تو هیئت ها و پای روضه ها گذشته.رفقای ما که اهل گریه اند همشون یه نشاط خاصی دارن.

خیلی با نشاط تر از مردم عادین.

بعد هیئت رو هم که نگو.

نشاط عجیبی به آدم دست میده...

بهش گفتم  ما اون شادی رو نمیخوایم همین سرمستی رو با هیچ چیز دیگه ای عوض نمی کنیم.

اید بشینی پای روضه ابالفضل(ع)

باید با سیدالشهدا برای علی اکبر آه بکشی!

باید آتیش بگیری برای زینب(س)

باید رقیه (س)خونه خرابت کنه

باید علی اصغر ذره ذره آبت کنه تا بفهمی

آخ که چه غصه شیرینی

کاش اهلش بود!

حرفام رو نفهمید.

نمیدونست نگاه کردن به دنیا از پشت اشکی که برای  سیدالشهدا ریختی چقدر لذت داره آخ !!!

باید سوخته باشی تا متوجه منظورم بشی.

فقط دعاش کردم!

 

از غم جدا نشو که جلا می دهد به دل

اما چه غم،غمی که خدا می دهد به دل

 

 

همین


نوشته شده در یکشنبه 89/5/17ساعت 6:55 عصر توسط حسین محمدی نظرات ( ) |

دلش میخواست گریه کند!

دنبال بهانه بود.

بغض گلویش را می فشرد.

خدایا کمکم کن!

سر کوچه رسید.

شب جمعه ای بود.

دید هیئتی بر پاست و روضه خوان ندا در داده است که:

سقای دشت کربلا ابالفضل

      دستش شده از تن جدا ابالفضل

آهی کشید.

آه راه را باز کرد.بغضش ترکید.

اشک هایش امان نمیدادند.....

فریاد میزد سقای دشت کربلا.....

معصوم فرمود هرگاه خواستید برای چیزی گریه کنید بر مصائب جدم حسین بگریید...

من هم هوای گریه دارم!

دلم هوای تاسوعا دارد!

امروز یاد سر اربابم افتاده ام!!!

ای دل ای دل ای دل......

گریه گریه گریه.

به حسینیه خوش آمدید.

همین

 


نوشته شده در شنبه 89/5/2ساعت 4:20 عصر توسط حسین محمدی نظرات ( ) |


Design By : Pichak