من الغریب الی الحبیب
بسم الله... دلم می خواد یه کم براتون روضه بخونم... روضه حضرت زهرا(س) تا حالا شده مادرتون مریض شده باشه... برای من اتفاق افتاده... نمی دونید چقد سخته.. اصلا انگار دیگه حوصله هیچ چیز رو نداری، همه فکر و ذکرت میشه مادرت... دوست داری همه زندگیت رو بدی تا یه بار دیگه مادرت پاشه و کار خونه بکنه و بشه مثل روز اولش... امام حسن و امام حسین و زینب و ام کلثوم هم خیلی سن و سالی نداشتن... هر روز می رفتن حرم مطهر حضرت رسول(ص) و دستای کوچولوشون رو میاوردن بالا و میگفتن ای خدا: مادر ما خیلی جوونه.میشه نبریش؟ میشه یه کم دیگه پیش ما بمونه.... گذشت گذشت گذشت... روزای آخر وضع عوض شد... می گفتن خدایا فقط یه روز دیگه...میشه یه روز دیگه مادرمون دوباره پاشه و.... دل زینب(س) برای خنده های مادرش لک زده بود... حسین(ع) اینقد دوس داشت مثل قدیما مادرش بغلش کنه... این وسط امام حسن(ع) پریشون تر از همه بود.خیلی پریشون.شب ها همش ا زخواب می پرید و می گفت و نامرد.... . . . مادر تنهاشون گذاشت... شب های بی مادری شروع شد... .
Design By : Pichak |