سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























من الغریب الی الحبیب

یادش بخیر!

زمستون سال 80 بود،میخواستیم بریم اردوی راهیان نور.

یهو نمیدونم چی شد که شروع کردم به خوندن.برای اولین بار!

این رو هم خوندم:

میون همه دلها/امان از دل زینب...

خیلی جلسه خوبی بود.

بعدشم که رفتم راهیان نور،تو مناطق که میرسیدیم من شروع می کردم به خوندن.

این شد که امام حسین(ع)بازم شرمندم کرد و منم جزو روضه خونای خودش قبول کرد....

تا روضه خون نشی متوجه نمیشی.وقتی داری میخونی،اشکای مردم رو که میبنی دلت آتیش میگیری.

خیلی وقتا دوست داری میکروفن رو بذاری زمین بشینی های های گریه کنی.

ولی خب نمیشه!

دعا کنید لیاقت روضه خون واقعی شدن رو پیدا کنم..

یه آرزو هم دارم که تو بین الحرمین روضه بخونم....

ای خدااااااااااا یعنی میشه؟!

همین


نوشته شده در دوشنبه 89/6/15ساعت 1:57 عصر توسط حسین محمدی نظرات ( ) |

گفت: حسین بیا بریم یه املت مشتی بزنیم.منم خیلی گرسنه بود.گفتم باشه بریم

رفتیم تو یه قهوه خونه سنتی!

گفتم خب از کربلات بگووچطور بود سفر(آخه دو سه روز بود از کربلا اومده بود.)

برگشت بهم گفت:حسین نگو که تا نری متوجه نمیشی.

گفت دم در حرم امام حسین (ع)برای مردم میخواستم روضه بخونم.

قبلا این که روضه شروع کنم گفتم آی مردم اگه الان بهتون اطلاع بدن همه خونوادتون از دنیا رفتن چیکار می کنید.

خب خیلی ناراحت میشید و حالتون بد میشه.

ولی بعد یه مدت براتون عادی میشه.

عادت می کنید.

اما اگه الان بگن دیگه امام حسین(ع)دوستون نداره،دیگه نمیخواد شما رو ببینه چیکار می کنید...

به این جای حرف که رسید چشاش پر اشک شده بود.

گفت حسین میدونی اگه بهم این حرف رو بزنن من همون جا میمیرم.طاقت نمیارم...

طاقت بدون امام حسین(ع) بودن رو ندارم.

خدا اون روز رو نیاره!


نوشته شده در دوشنبه 89/6/1ساعت 10:10 صبح توسط حسین محمدی نظرات ( ) |

همش این روزا روضه عطش میاد تو ذهنم.

آخه خودمم خیلی تشنم میشه این روزا

تازه می بینم حرف از تشنگی زیاده

خیلی ها نزدیک افطار که میشه لباشون ترک می زنه...

آخ که چه می کنن با این دلمون ...

اصلا ماه رمضون ، ماه روضه است....

از آشناهامون بچه شیرخواره دارن.

بهش توصیه می کردن روزه نگیریا.بذار شیر داشته باشی بدی به بچت...

خب رباب سلام الله علیها هم بچه شیرخواره داشت!

هی می گفت علی اصغرم بخواب عزیزم...شرمندتم ....شیر ندارم......

امان از شرمندگی مادر پیش بچش....

بمیرم برای دل رباب سلام الله علیها

دختر کوچولویی روزه گرفته بود...

دم دمای ظهر از شدت تنگی و گرسنگی داشت دست و پاش می لرزید.

مادرش نازش کرد.عزیزم خدا ازت قبول کرده.حالا بیا یه چیز بخور.همه نازش کردن!

هم سن و سال رقیه سلام الله علیها بود

خب ارقیه ام  دست و پاش لرزید...

ولی....

آخ که چه مهمونی ای شده مهمونی امسال...

خدایا!

ممنونتم.

همین


نوشته شده در دوشنبه 89/5/25ساعت 9:34 صبح توسط حسین محمدی نظرات ( ) |

عمر سعد هم بازی امام حسین علیه السلام بود.

روزی تصور نمی کرد مقابل هم بازی کودکی هایش بایستد.

آن هم چه کسی:حسین بن علی بن ابیطالب...

روزها از پی هم گذشتند و حسین بن علی(ع) و عمر سعد پا به سن گذاشتند.

روزی عبیدالله عمر سعد را فراخواند:عمرسعد برای رسیدن به ری(طهران امروز)باید در مقابل فرزند رسول الله بایستی!

عمر سعد نفسش بند آمده بود.من مقابل فرزند زهرا بایستم!!مردد بود.

اما از طرفی هم خود را در دامنه های زیبای البرز در شهر بزرگ،در قصرهای مجلل،دربین انصار اعوانش تصور میکردد

برایش وسوسه انگیز بود اینها!

حسین را به ری(طهران امروزی)فروخت.به همین سادگی!

یعنی با حسین بودن اینقدر سخت است.

یاد خوبی های حسین(ع)نیز او را از تصمیمش منصرف نکرد.

هم بازی کودکی هایم،حسین بن علی(ع)،شرمنده ات هستم.اما برایم ری(طهران امروز)از تو وسوسه انگیزتر بود.

خونش را ریخت!

به ری(طهران امروز)هم نرسید.

چه خسارت سنگینی..

چه پایان تلخی دارند بعضی ها!


نوشته شده در سه شنبه 89/5/19ساعت 3:6 عصر توسط حسین محمدی نظرات ( ) |

استاد توی کلاس داشت درس میداد.

در مورد شادی و غصه صحبت میکرد.گفت ما ملت غمگینی هستیم.

بعد ایران رو با لبنان مقایسه کرد.گفت اونا هم شیعه هستند ماهم.

ولی اونا ملت شادینو ما غمگین.

منظور گریه تو مراسمات اهلبیت بود..

همه بچه های کلاس در مقابلش جبهه گرفتند.

اما جوابای من:

من نمیدونم لبنانیا چطورین؟شادن یا غمگین؟

فقط میدونم هرکی اهل گریه باشه اهل شادی میشه!

من عمرم تو هیئت ها و پای روضه ها گذشته.رفقای ما که اهل گریه اند همشون یه نشاط خاصی دارن.

خیلی با نشاط تر از مردم عادین.

بعد هیئت رو هم که نگو.

نشاط عجیبی به آدم دست میده...

بهش گفتم  ما اون شادی رو نمیخوایم همین سرمستی رو با هیچ چیز دیگه ای عوض نمی کنیم.

اید بشینی پای روضه ابالفضل(ع)

باید با سیدالشهدا برای علی اکبر آه بکشی!

باید آتیش بگیری برای زینب(س)

باید رقیه (س)خونه خرابت کنه

باید علی اصغر ذره ذره آبت کنه تا بفهمی

آخ که چه غصه شیرینی

کاش اهلش بود!

حرفام رو نفهمید.

نمیدونست نگاه کردن به دنیا از پشت اشکی که برای  سیدالشهدا ریختی چقدر لذت داره آخ !!!

باید سوخته باشی تا متوجه منظورم بشی.

فقط دعاش کردم!

 

از غم جدا نشو که جلا می دهد به دل

اما چه غم،غمی که خدا می دهد به دل

 

 

همین


نوشته شده در یکشنبه 89/5/17ساعت 6:55 عصر توسط حسین محمدی نظرات ( ) |

<   <<   6   7      >

Design By : Pichak